.::: پرواز شب :::. Writer تا به حال یه حرف اول نامت خیره شده ای ؟ کسی نیست بیا زندگی را بدزدیم آن وقت میان دو دیدار تقسیم کنیم دلال شو ، دلال شو
خداوندا از آن روزی که ما را آفریدی به غیر از معصیت چیزی ندیدی خداوندا به حق هشت و چارت ز ما بگذر شتر دیدی ، ندیدی !
اطراف ما پر از نشانه هایی است که باید دیدشان
باید درکشان کرد
و باید باورشان کرد
این باور من است که خدایی هست
بهشتی هست
جهنمی هست
عدل هست و هر آنچه که تو میگویی نیست ، هست!!!
بگذار احمقانه به نظر برسد .احمقانه " شاد زیستن" بهتر از عاجزانه "اندیشیدن به مرگ" است
آری ! باور من این است
و مطمئنم تو هم روزی به این باور میرسی اما امیدوارم آنقدر دیر نباشد که نتوانی خودت را جمع و جور کنی
میسپرمت دست همون خدایی که تو میگی نیست و من میگم هست
والسلام ___________________ خدایا عقیده ام را از دست عقده ام مصون نگاهدار ___________________ در ِ نظرسنجیم به روی همه هنوز بازه و خوشحال میشم با افکار و دیدگاه های مختلف آشنا شم پس نظر یادتون نره
و عشق مانند هوا در همه جا جاریست تو نفس هایت را قدری جانانه بکش...
ترانه ی unforgiven از گروه metallica یکی از آهنگای محبوب منه که تفسیر و ترجمه و لینک دانلودش رو براتون گذاشتم
.::بقیه در ادامه ی مطلب::. Continue ... از دی که گذشت هیچ از آن یاد مکن
دنیای من این روزا پر شده از دلتنگی یه جورایی دلم واسه بچگیام "خیلی" تنگ شده . . . سلام به همه
دلم میخواست میتونستم کمکت کنم اما افسوس که من هستمو یک چرای بی جواب...!!!
من اینجا بس دلم تنگ است... _________
باز میلرزد دلم، دستم _____________ روحش شاد خدایش بیامرزا آرزویی بکن ... دستمال كاغذی به اشك گفت: بعد از رفتن تو فقط من مانده ام و روزهايي كه بي تو تكرار مي شوند و من در خلوت شبهاي بي ستاره ام از به تو انديشيدن عادتي ساخته ام
دراز به درازاي آرزوهايي كه برايت داشتم و هنوز نمي دانم برق نگاه كدامين ليلي ني ني چشمان تو را خيره كرد و تيشه ي عشق كدامين فرهاد ريشه ي عشقمان را خشكاند ! اما ميدانم كه چون مجنون تا ابد در بيابان چشمانت به انتظار تو خواهم ماند...
سلامی دوباره به لحظه های با هم بودن
امیدوارم بعد از خواندن جمله های زیر کمی فکر کنید . این جمله ها برگرفته از چند فیلم و کتاب است . نظر یادتون نره
ما به ديالوگ نياز نداريم چهره ي ما همه چيز را مي گويد . زمستان براي کساني که خاطره اي ندارند سرد است . خب هيچ کس کامل نيست. امروز روز خوبي است براي مردن . امروز روز خوبي است براي خوب بودن . عاشق چيزهايي باش که تو را مجبور به تاسف خوردن نمي کنند . من نبايد ناديده گرفته شوم . ما نمي توانيم حقيقت را به بازي بگيريم . يا هيجان انگيز زندگي کن يا هيجان انگيز بمير . کسي مرا متوقف کرد . داستان زندکي ام مثل برق از پيش چشمانم گذشتند...واقعا خسته کننده بود. مي توانستم صاحب مقام باشم ، مي توانستم مبارز باشم ، مي توانستم به جاي يک ولگرد شخص ديگري باشم. من قلبم را به او دادم و او به من يک قلم داد. بزرگترين حقه ي شيطان اين است که دنيا را متقاعد مي کند او وجود ندارد. يک روز که زياد هم دور نيست ، زيبايي من از بين خواهد رفت و آنها متوجه مي شوند که ديگر نمي توانم بازي کنم . پيام اصلي بودا اين است که هر انساني تنها براي خودش نيست . بعضي ها بايد بميرند تا بقيه قدر زندگي را بيشتر بدانند . واقعا چرا انسان ها اتفاقات يک لحظه پيش را فراموش مي کنند و خاطرات سال هاي گذشته از مردان و زناني که مرده اند هنوز برايشان زنده است . هر پاياني تنها يک آغاز دوباره است . اين دنياست ، مي بيني ؟ بزرگ است ، مگر نه ؟ زندگي يک نمايشنامه نويس سخت است. زندگي او به سادگي آنچه که بعضي از مردم فکر مي کنند نيست . روياها هميشه شبيه به هم هستند. اتحاد و آزادي جدايي ناپذيرند ، حالا و هميشه . و واسطه ي بين سر و دست ها ، قلب است . از پله هاي بيشتري بايد بالا بروم . پله هاي بيشتري نياز دارم . مي خواهم بالاتر و بالاتر بروم . بله بله باور مي کنم چون مي خواهم باور کنم . اميدوارم او بهشت خيالي خود را پيدا کند . اميدوارم ما هم بهشت خيالي خود را پيدا کنيم .
کشتی مردی در یک طوفان عظیم غرق شد اما این مرد به طرز معجزه آسایی نجات یافت و توانست خود را به جزیره ای برساند.
باغبانی پیرم که به غیر از گل ها از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است ، آدم خوب کم است ، عده ای بی خبرند ، عده ای کور و کرند و گروهی پکرند دلم از این همه بد میگیرد و چه خوب ! آدمی میمیرند . . .
_____________________
زاده میشویم ، زندگی میکنیم ، میمیریم تولد را درک نمیکنیم ، از مرگ می هراسیم و فراموش میکنیم که زنده ایم . . .
تو ، هر که باشی و کارت هرچه باشد وقتی واقعا چیزی را می خواهی ____________ چگونگی انتخاب نام شرکت های بزرگ کامپیوتری __________________ Copy of mehdi's weblog آه ای شاهزاده ی کوچک ! چنین بود که من اندک اندک به زندگی بی مقدار و اندوهبار تو پی بردم. تو سال ها جز شیرینی ِ تماشای غروب آفتاب، شادی دیگری نداشته ای.من این نکته را صبح روز چهارم دریافتم که تو گفتی: _من غروب ها را دوست دارم. بیا برویم غروب آفتاب را تماشا کنیم . . . _من در یک روز چهل بار غروب آفتاب را دیدم! و کمی بعد باز گفتی: _آخر... وقتی خیلی غمگین باشی دوست داری که غروب های آفتاب را تماشا کنی. _پس آن روز که چهل و چهار بار غروب را تماشا کردی خیلی غمگین بودی ؟ ولی شازده کوچولو جواب نداد. ____________________ "شازده کوچولو" نویسنده : آنتوان دوسنت اگزوپری ____________________ به یاد دوران پاک بچگی
جماعت من دیگه حوصله ندارم
در فراسوی ذهن خویش بال پرواز را بار دگر می گشایم به سمت روزنه های امید ، به سوی روزهای شادی و آرامش به آنجا که بال های خیال قدرت پرواز دارند و "فقط" بال های خیال قدرت این پرواز دارند . . . _______ ش.م دلم میخواد برم یه جای خلوت و با تمام وجودم فریاد بزنم :
خسته ام راحتم کن. . .
باز هم فانوس به دست جاده های شب شدم . . . به امید پیدا کردنت . . . _______________ از آن هنگام که نگاهت ، از رفتن ِ با من سخن میگفت مدت هاست که میگذرد . . . اما هنوز فانوسم برای دوباره دیدنت شعله می سوزاند ش.م
ولی من ندیده ام!
گر گوش می کنی سخنی خوش بگویمت
بهتر ز گوهری که در گوش میکنی :
جام جهان ز خون دل عاشقان پر است حرمت نگاهدار، اگرش نوش میکنی من دیوانه وار ِ عشقت زندگی را زنده نگه داشته ام...
. . . __________ ش.م
گریه نکن اشک نریز این کارا فایده نداره چشای ِ گریون ِ منو دیدیو رفتیو حالا جواب ِ مهربونیام اشک ِ چشام شد میدونی ؟ تو که خدا نداشتی رفتیو جام گذاشتی این همه عشق ِ خالصو فروختی به چی بامرام ؟ جواب ِ مهربونیام اشک ِ چشام شد میدونی ؟ اینقد نگو پشیمونم حال ِ خوشی ندارم نفرین من گرفتتو تا آخرم باهاته _____________ ۳:۱۵ بامداد
شیرین محبی شماره سریال ثبت شعر (124817) در سایت((شعر نو )) بیراهه : من در این جاده در این بیراهه
شیرین محبی شماره سریال ثبت شعر (124643) در سایت((شعر نو )) جیر جیر جیر نه که فکر کنی صدای جیرجیرک باغ همسایه ! جیر جیر جیر نه صدای لولای در هم نیست عقب جلو عقب جلو ماشین اسباب بازی پسر همسایه رو نمیگم بگو دیگه ؟! . . . این صدای صندلی چوبی پدربزرگه که از سنگینی وزنش ناله میکنه...
خب ...
. . . از هنگامی که خداوند مشغول خلق کردن زن بود، شش روز می گذشت.
بقیه در ادامه مطلب Continue ...
نمی دانم ...
دستامو میکنم تو جیبم و سرمو میندازم پایین و بی تفاوت از کنار همه آدم ها رد میشم
با همه چیز در آمیز و با هیچ چیز آمیخته مشو امروز بازم خوردم به پست یه "آدم بزرگ" !!! وای از دست این "آدم بزرگا" فقط دوست دارن نصیحت کنن اما مطمئنا" خودشون هیچ کدومو انجام نمیدن یا دست کم انجام نمیدادن "آدم بزرگا" فکر می کنن فقط خودشون میدونن چه کاری درسته و چه کاری غلط اما ما هم حق داریم یه چیزایی رو خودمون بهشون برسیم دیگه البته یه جاهایی هم حق با اونهاست هااا نمیدونم شاید ما هم یه روزی بشیم مثل اونا من که دوست ندارم بزرگ شم شما چطور ؟ _________ ش.م
اولم می به قدح ریخت و مخمورم کرد
"شادان شهرو بختیاری"
شماره سریال ثبت شعر (124065) در سایت((شعر نو )) غم دوری : کی دستاتو میگیره شبای بیقراری؟ شماره سریال ثبت شعر (124091) در سایت((شعر نو )) |
||
|